به گزارش روابط عمومي دانشکده پزشکي
شهادت امام علي (ع) بر شيعيان جهان تسليت باد
شهادت امام علي (ع) بر شيعيان جهان تسليت باد
شهادت امام علي عليه السلام
امام علي عليه السلام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجري با توطئه خوارج و به دست ابن ملجم مرادي در حال نماز مجروح و درشب بيست و يکم ماه رمضان به شهادت رسيد
توطئه قتل حضرت توسط خوارج
بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علي عليه السلام بازماندگان آنها تا مدتي در مکه گرد هم مي آمدند و براي کشتگان نهروان عزاداري کردند. در يکي از اين جلسات سخن از امام علي عليه السلام و معاويه به ميان و آمد و اينکه فتنه و آشوب در ميان مسلمانان از سوي اين دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنيم. مردي از قبيله اشجع گفت: به خدا قسم عمروعاص هم کم از اين دو نفر نيست، بلکه اصل و ريشه فتنه خود اوست. به اين ترتيب سه نفر از خوارج براي ترور اين سه شخصيت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادي قتل اميرالمؤمنين را پذيرفت حجّاج بن عبد اللّه معروف به برک کشتن معاويه و عمرو بن بکر تميمي کشتن عمروعاص را بر عهده گرفت. قرار بر اين شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصميم خود را عملي سازند. اين ملجم به کوفه آمد و تا رسيدن روز موعود در محله بني کنده که تعدادي از خوارج در آن زندگي کردند به سر برد. اما نيتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتي به ديدار يکي از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تيميّه را ديد و شيفته او شد و از او خواستگاري کرد. قطام که به دليل کشته شدن نزديکانش در جنگ نهروان کينه امام را در دل داشت شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علي عليه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهميد قطام در دشمني با امام با او هم عقيده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان به مجالد و شبيب بن بجره را که از خوارج بود به ياري اين ملجم فراخواند و آنها پذيرفتند. [?] در روزهاي بعد اشعث بن قيس نيز از نيت ابن ملجم اطلاع پيدا کرد و به او وعده همراهي داد. به اين ترتيب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند. [?]
ضربت خوردن امام در محراب
امام به شبستان مسجد وارد شد و در حالي که مشغول تسبيح خداوند بود کساني که به خواب رفته بودند را بيدار فرمود. ابن ملجم به رو خوابيده بود. امام او را بيدار کرد و به او فرمود: برخيز از خواب براي نماز و چنين مخواب که اين خواب شيطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابيدن خواب پيغمبران است. [?] امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاري داري که نزديک است آسمان فروپاشد و زمين شکافته شود. اگر بخواهم مي توانم خبر دهم که در زير جامه ات چه داري. [?]
ابن ملجم در نزديکي امام به نماز ايستاد و هنگامي که اميرالمؤمنين سر از سجده اول برداشت ضربتي به سر ايشان زد که تا پيشاني امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و علي ملّه رسول اللّه»، و گفت: «فزت بربّ الکعبه»، به خداي کعبه قسم که رستگار شدم [?] ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فرياد مي زد که:للّه الحکم يا عليّ، لا لک و لا لأصحابک. [?]
در برخي نقل ها آمده که امام در حال بيدار کردن مردم براي نماز[?] يا در مدخل ورودي مسجد مورد حمله قرار گرفت [?]
اهل مسجد صداي حضرت را شنيدند و بسوي محراب دويدند، و اميرالمؤمنين علي (ع) را ديدند که در محراب خونين افتاده. حضرت را برداشتند، رداي مبارکش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشيد و فرمود: اين آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. [?]
امام حسن و امام حسين عليهما السلام با اندوه زياد نزد پدر آمدند.امير المؤمنين عليه السّلام امام حسن عليه السّلام را به جاي خود گذاشت که با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عميقي که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمايل مي شد [??]
امام حسن عليه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و گفت: اي پدر کمرم شکست، چگونه تو را در اين حال ببينم. اميرالمؤمنين فرمود: اي فرزند! از اين پس پدرت را رنجي نيست، اينک جدّ تو محمّد مصطفي- صلوات اللّه عليه- و جدّه تو خديجه کبري، و مادر تو فاطمه زهرا عليهما السّلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار که گريه تو ملائکه آسمان را به گريه در آورده است. [??]
دستگيري قاتل
مردم ابن ملجم را دستگير کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن عليه السلام به او فرمود: اي ملعون! آيا کسي را کشتي که به تو پناه داد و تو را بر ديگران اختيار کرد و بخشش هاي فراوان به تو فرمود؟ آيا او بد امامي بود براي تو؟ آيا عوض نيکيهاي او به تو اين بود؟ ابن ملجم سر به زير افکنده بود و پچيزي نمي گفت. آنگاه امام حسن عليه السّلام به پدر عرض کرد: «اين ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسير شماست» امير المؤمنين عليه السّلام به به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: اي ابن ملجم جنايتي بزرگ کردي. آيا من برايت بدامامي بودم؟ آيا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر ديگران برنگزيدم؟ با وجود اينکه مي دانستم قاتل من خواهي بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهي که برگزيده اي بازگردي اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشي اي شقي ترين اشقياء. ابن ملجم گريست و اين آيه از قرآن را خواند: «أ فانت تنفذ من في النّار؟» آيا تو مي تواني کسي را که جايگاهش دوزخ است نجات دهي؟ [??] آنگاه علي عليه السلام سفارش او را به امام حسن عليه السّلام کرد و فرمود: فرزندم! با اسير خود مدارا کن، و با مهرباني و رحمت با او رفتار کن. آيا نمي بيني چشمهاي او را که از ترس چگونه گردش مي کند و دلش چگونه مضطرب است؟ اي فرزند! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم پس بخوران به او از آنچه خود مي خوري، و بياشام او را از آنچه خود مي آشامي، پس اگر من از دنيا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. يعني دست و پا و گوش و بيني و ساير اعضاي او را قطع مکن ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زيرا ما اهل بيتي مي باشيم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار ديگر ننماييم. [??]
حالات امام پيش از ضربت خوردن
امام و در اين ماه يک شب در خانه امام حسن عليه السّلام و يک شب در خانه امام حسين عليه السّلام و يک شب در خانه زينب دختر خود که در خانه عبد الله بن جعفر بود افطار مي نمود و بيش از سه لقمه طعام ميل نمي کرد. و درباره سبب اين کارش مي فرمود:امر خدا نزديک شده است يک شب يا دو شب بيش نمانده است، مي خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شکم من از طعام پر نباشد [??]
در تمام آن شب بيرون مي آمد به اطراف آسمان نظر مي کرد و مي فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نشنيده ام، اين شبي است که مرا وعده شهادت داده» و شعري با اين مضمون خواند:«کمر خود را براي مرگ محکم ببند که مرگ البتّه به تو خواهد رسيد، و جزع مکن از مرگ چون به وادي تو درآيد» [??] همچنين نقل شده است که حضرت در آن شب بسيار به درگاه خداوند تضرع مي کرد و و به درگاه خداوند دعا مي کرد و عرضه ميداشت: «اللّهمّ بارک لي في الموت»؛خداوندا مبارک گردان براي من مرگ را، و بسيار مي گفت: «انّا للّه و انّا اليه راجعون». و کلمه مبارکه «لا حول و لا قوّه الّا باللّه العليّ العظيم» را بسيار ذکر مي کرد و بسيار صلوات مي فرستاد و استغفار مي کرد. [??]
همچنين نقل شده است که امام در آن شب براي نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالي مشغول بود.امّ کلثوم پرسيد: يا امير المؤمنين سبب بيداري و بي تابي شما چيست؟ امام فرمود:در صبح اين شب شهيد خواهم شد.امّ کلثوم گفت: پدر امشب شخص ديگري را براي نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاي الهي نمي توان گريخت. [??]
سخنان امام پيش از شهادت
مشهور در ميان علماي شيعه اين است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجري ضربت خورد، و درشب بيست و يکم وقتي يک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسيد. در اين شب امام عليه السلام فرزندان و اهل بيت خود را جمع کرد و با ايشان وداع فرمود که : «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نيکو وکيلي است خداوند و همو مرا کفايت خواهد کرد» امام سپس فرزندان و اهلبيتش را به نيکيها وصيت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام عليه السلام ظاهر شده بود و هر خوردني که براي امام آوردن تناول نفرمود و لبهايش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبين مبارکش مثل مرواريد ميريخت. امام با دست مبارکش عرق پيشاني را پاک کرد و فرمود: «شنيدم از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که چون نزديک وفات مؤمن ميشود، عرق ميکند جبين او مانند مرواريد تر، و ناله او ساکن مي شود». همه به گريه افتادند. امام حسن عليه السّلام گفت: «اي پدر به گونه اي سخن مي گوئي که گويا از خود نااميد شده اي» امام فرمود: «اي فرزند گرامي يک شب پيش از آنکه اين واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم، از آزارهاي اين امّت به او شکايت کردم، گفت: نفرين کن بر ايشان، پس گفتم: خداوندا بدل من بدان را بر ايشان مسلّط گردان، و بدل ايشان بهتر از ايشان به من روزي کن، پس حضرت رسول فرمود که: خدا دعاي تو را مستجاب کرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد، و اکنون سه شب گذشته است». سپس امام فرمود: «اي حسن! تو را وصيّت مي کنم به برادرت حسين. شماها از منيد و من از شمايم» سپس امام رو کرد به فرزندان ديگر که از همسران ديگر امام غير فاطمه بودند وايشان را وصيّت فرمود که با حسن و حسين عليهما السلام مخالفت نکنند، پس فرمود: «حق تعالي شما را صبر نيکو کرامت کند، امشب از ميان شما مي روم و به حبيب خود محمّد مصطفي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ملحق مي شوم، چنانچه مرا وعده داده است».[??]
وصيت امام درباره تجهيز و تدفين
سپس امام به فرزندشان امام حسن عليه السلام فرمود: اي حسن! وقتي از دنيا رفتم، مرا غسل ده و کفن کن و با بقيّه حنوط رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئيل براي آن حضرت آورده بود حنوط کن. هنگامي که مرا براي تدفين روي تخت گذاشتيد جلوي آن را رها کنيد و فقط پشت تخت را بگيريد. ملائکه جلوي آن را خواهند گرفت و تخت حرکت خواهد کرد. به هر سو که تخت روان شد شما هم به همان سو حرکت کنيد و جايي که توقف نمود همانجا محل قبر من است. ... پس از اينکه بر من نماز خواندي جنازه را از موضع خود بردار و خاک را از آن موضع کنار بزن. در آنجا قبر کنده شده و لحد ساخته اي خواهي يافت که پدرم حضرت نوح عليه السّلام براي من ساخته در آنجا گذاشته است، پس مرا بر روي آن تخته دفن کن، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهي يافت از خشتهاي بزرگ، آنها را بر روي من بچين، پس اندکي صبر کن و يک خشت را بردار و به قبر نگاه کن، مرا در آنجا نخواهي ديد زيرا به جدّ تو رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ملحق خواهم شد، بدان که هر پيغمبري بميرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصيّ او در مغرب باشد، حق تعالي روح و جسد او را با روح و جسد وصيّ او خواهد پيوست، بعد از آن جدا مي شوند، باز هر يک به قبرهاي خود برمي گردند. سپس قبر مرا از خاک پر کن و محل قبر مرا پنهان کن. هنگام صبح تابوتي بر ناقه اي ببند، و سر آن ناقه را به کسي بده که به جانب مدينه بکشد تا آنکه مردم ندانند که من در کجا مدفون شده ام [??] در بعضي از روايات معتبر از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرزند خود امام حسين عليه السّلام را امر کرد که براي ايشان چهار قبر در چهار محل ايجاد نمايد: در مسجد کوفه و در رحبه و در نجف و در خانه جعده بن هبيره، تا دشمنان امام از خوارج و بني اميّه محل قبر ايشان را نشناسند مبادا که اراده کنند جسد مطهر امام را خارج نمايند[??]
وصيت امام درباره فتنه هاي پس از شهادت ايشان
سپس حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودي که فتنه ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان اين امّت کينه هاي ديرينه خود را از شما طلب نمايند و از شما انتقام بگيرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نيکو است».
سپس به امام حسن و امام حسين عليه السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاي بسيار واقع خواهد شد از جهت هاي مختلف، پس صبر کنيد تا خدا حکم کند ميان شما و دشمنان شما، او بهترين حکم کنندگان است. پس رو کرد به امام حسين عليه السّلام و فرمود: اي ابو عبد الله توئي شهيد اين امّت، پس بر تو باد به تقوي و صبر بر بلا» [??]
لحظه شهادت امام عليه السلام
پس از اين سخنان امام بيهوش شد، وقتي به هوش آمد فرمود: «در اين وقت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و عمويم حمزه و برادرم جعفر به نزد من آمدند گفتند که: زود بيا به نزد ما که ما مشتاقيم بسوي تو» امام سپس به اهل بيت خود نظر کرد و فرمود: «همه را به خدا مي سپارم، خدا همه را به راه حقّ درست بدارد و از شرّ دشمنان حفظ نمايد»
سپس گفت: «بر شما باد سلام اي رسولان وحي پروردگار من» و اين ايه را قرائت فرمود که: «لمثْل هذا فلْيعْمل الْعاملون» [??] براي مثل اين ثواب و منزلت بايد که عمل کنند عمل کنندگان و نيز اين آيه را «إنّ اللّه مع الّذين اتّقوْا و الّذين همْ محْسنون» [??] يعني به درستي که خدا با آنهاست که پرهيزکاري کردند و آنها که نيکوکار بودند. پس پيشاني مبارک امام در عرق نشست و مشغول ذکر خدا گرديد، رو به قبله کرد و چشمان خود را بر هم گذاشت، دستها و پاهاي مبارک خود را بسوي قبله کشيد و شهادت به وحدانيّت الهي و رسالت پيامبر داد و به لقاء پروردگارش شتافت.[??]
خبر دادن پيامبر نسبت به شهادت امام علي عليه السلام
رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي ابن ابي طالب عليه السّلام فرمود: يا ابا تراب! آيا شما را از شقي ترين مردم اطلاع ندهم. علي عليه السلام عرض کرد:آري ما را از آن خبر دهيد، پيغمبر فرمود: يکي از اشقياء «احيمر» ثمود است که ناقه حضرت صالح عليه السّلام را پي کرد، و ديگري آن کس است که محاسنت را با خونت خضاب خواهد کرد [??]
خبر دادن امام علي عليه السلام از شهادت خودشان
در کتاب کشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذکور است که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در کوفه عارضه اي روي داد، جمعي به عيادتش رفتند و گفتند: يا امير المؤمنين ما در اين عارضه بر تو مي ترسيم، حضرت فرمود: و ليکن من بر خود نمي ترسم زيرا که شنيده ام از پيغمبر صادق و مصدّق که فرمود: شقي ترين امّت جفت پي کننده ناقه صالح ضربتي بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد کرد [??]
أبو صالح حنفي از امام علي عليه السلام نقل مي کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض کردم: يا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها که ديدم، پيامبر فرمود: بر ايشان نفرين کن! من گفتم: خداوند بهتر از ايشان را عوض آنها به من مرحمت کند و بدتر از مرا به ايشان عوض دهد» [??] بد از اين رؤيا بود که امام به شهادت رسيد.
همچنين شيخ مفيد و ديگران به سندهاي معتبر روايت کرده اند که هنگامي که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از مردم بيعت مي گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادي آمد که با آن حضرت بيعت کند، اما امام بيعت او را قبول نفرمود. اين ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بيعت کرد. چون پشت کرد، حضرت بار ديگر او را طلبيد و با او عهد کرد و سوگند داد که بيعتش را نشکند. هنگام رفتن دوباره او را طلبيد و بر بيعتش تأکيد کرد. ابن ملجم گفت: يا امير المؤمنين چرا با من متفاوت از ديگران عمل کردي؟ حضرت شعري خواند که مضمونش اين است که: من به او بخشش مي نمايم و نيکي مي کنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد ياري است قبيله مراد، سپس فرمود: برو اي ابن ملجم به خدا سوگند مي دانم که وفا به عهدهاي خود نخواهي کرد، سپس امام اسب زيبايي به او بخشيد. هنگامي که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعري با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند اين ملعون کشنده من خواهد بود، گفتند: يا امير المؤمنين اجازه بده او را بکشيم اما امام دستوري نداد [??]