گفتگو با اولين فوق تخصص اورولوژي ترميمي کشور که دوست داشت در ايران بماند
گفتگو با اولين فوق تخصص اورولوژي ترميمي کشور که دوست داشت در ايران بماند
261460.mp3
گفتگو با اولين فوق تخصص اورولوژي ترميمي کشور که دوست داشت در ايران بماند
ميهمان تاريخ شفاهي اين هفته متولد ارديبهشت ماه ???? در شهر اصفهان است. او که در يک خانواده پرجمعيت و مذهبي بزرگ شده، تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در همين شهر مي گذراند و در سال ???? ليسانس شيمي را از دانشگاه اصفهان دريافت مي کند اما بعد از دريافت مشورت و کنار گذاشتن ترديد ها سال ???? مسبر ديگري را براي خدمت به هموطنانش بر مي گزيند و سال ???? در آزمون ورودي مرکز پزشکي ايران و رشته پزشکي پذيرفته مي شود.
او رييس مرکز تحقيقات ناباروري و بهداشت باروري و نا باروري دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي و همچنين رييس بخش اورولوژي ترميمي بيمارستان شهداي تجريش است. با دکتر سيد جليل حسيني؛ فلوشيپ اورولوژي ترميمي در بيمارستان شهداي تجريش گفتگو کرديم. شايد اگر برخي کج سليقگي ها در گذشته نبود، راه ما براي رسيدن به دفتر اين استاد کوتاه تر و محل گفتگوي ما يکي از بيمارستان هاي دانشگاه علوم پزشکي ايران مي شد.
دکتر حسيني از ماجراي پذيرفته نشدنش دلخور است اما اين دلخوري هيچ گاه از علاقه او به دانشگاه علوم پزشکي ايران کمتر نکرده و کارت سبز خود را براي حمايت از اين دانشگاه در موقعيتهاي مختلف محفوظ مي داند.
براي آغاز گفتگو، لطفا بگوييد چرا مرکز پزشکي ايران را براي ادامه تحصيل انتخاب کرديد؟
خرداد ماه ?? که از دانشگاه اصفهان در رشته شيمي فارغ التحصيل شدم. همان سال با مرکز پزشکي ايران آشنا شده بودم اما به دليل واژه شاهنشاهي در عنوان مرکز و اين تصور که بعد از پزشک شدن بايد در ارتش خدمت کنم، در آزمون ورودي آن سال شرکت نکردم. حتي تصميم گرفتم در رشته مهندسي شيمي ادامه تحصيل بدهم. يکي از هم دانشگاه هايي سابق؛ مرحوم دکتر غفوري که بعدا متخصص چشم شدند، در سال ?? در آزمون مرکز پزشکي شرکت کرده بود و قبول هم شده بود. وي به من گفت که مرکز پزشکي ايران زير نظر وزارت علوم است و ربطي به ارتش ندارد؛ در نهايت با قبولي در آزمون ورودي ?? به مرکز پزشکي ايران آمدم.
انتخاب و پذيرش دانشجو با چه کيفيتي انجام شد؟
کنکوري برگزار شد که حدودا ??? تا ??? نفرشرکت کننده داشت. ?? نفر در آزمون کتبي قبول شدند و در يک مصاحبه بسيار سخت، ?? نفر انتخاب شدند. در گروه ما کمتر از ?? نفر خانم و بقيه آقايان بودند. شش ماه در ساختمان اول خيابان گاندي زبان انگليسي خوانديم و بعد از آن درس ها شروع شد.
او رييس مرکز تحقيقات ناباروري و بهداشت باروري و نا باروري دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي و همچنين رييس بخش اورولوژي ترميمي بيمارستان شهداي تجريش است. با دکتر سيد جليل حسيني؛ فلوشيپ اورولوژي ترميمي در بيمارستان شهداي تجريش گفتگو کرديم. شايد اگر برخي کج سليقگي ها در گذشته نبود، راه ما براي رسيدن به دفتر اين استاد کوتاه تر و محل گفتگوي ما يکي از بيمارستان هاي دانشگاه علوم پزشکي ايران مي شد.
دکتر حسيني از ماجراي پذيرفته نشدنش دلخور است اما اين دلخوري هيچ گاه از علاقه او به دانشگاه علوم پزشکي ايران کمتر نکرده و کارت سبز خود را براي حمايت از اين دانشگاه در موقعيتهاي مختلف محفوظ مي داند.
براي آغاز گفتگو، لطفا بگوييد چرا مرکز پزشکي ايران را براي ادامه تحصيل انتخاب کرديد؟
خرداد ماه ?? که از دانشگاه اصفهان در رشته شيمي فارغ التحصيل شدم. همان سال با مرکز پزشکي ايران آشنا شده بودم اما به دليل واژه شاهنشاهي در عنوان مرکز و اين تصور که بعد از پزشک شدن بايد در ارتش خدمت کنم، در آزمون ورودي آن سال شرکت نکردم. حتي تصميم گرفتم در رشته مهندسي شيمي ادامه تحصيل بدهم. يکي از هم دانشگاه هايي سابق؛ مرحوم دکتر غفوري که بعدا متخصص چشم شدند، در سال ?? در آزمون مرکز پزشکي شرکت کرده بود و قبول هم شده بود. وي به من گفت که مرکز پزشکي ايران زير نظر وزارت علوم است و ربطي به ارتش ندارد؛ در نهايت با قبولي در آزمون ورودي ?? به مرکز پزشکي ايران آمدم.
انتخاب و پذيرش دانشجو با چه کيفيتي انجام شد؟
کنکوري برگزار شد که حدودا ??? تا ??? نفرشرکت کننده داشت. ?? نفر در آزمون کتبي قبول شدند و در يک مصاحبه بسيار سخت، ?? نفر انتخاب شدند. در گروه ما کمتر از ?? نفر خانم و بقيه آقايان بودند. شش ماه در ساختمان اول خيابان گاندي زبان انگليسي خوانديم و بعد از آن درس ها شروع شد.
يادتان هست که در مصاحبه ورودي چه اساتيدي حضور داشتند.
اگر درست به ياد داشته باشم، فکر کنم دکتر هرمزد اورمزدي، دکتر مسعود محموديان، دکتر کيومرث فرد حضور داشتند. البته حدودا ?? تا ?? نفر از اساتيد دور يک ميز نشسته بودند و با تک تک دانشجويان مصاحبه مي کردند.
فضاي مرکز چقدر از انقلاب ?? تاثير گرفته بود؟
بحث هاي انقلابي و جهت گيري هاي سياسي همانند جامعه در مرکز جريان داشت، تيپ هاي مختلف دانشجويي هم حضور داشتند. آن سالها اوج فعاليتهاي گروهک هاي مختلف بود. مثلا تعدادي از دانشجويان انقلابي چپ بودند که حتي با ارائه دروس به زبان انگليسي مخالف بودند و فشار مي آوردند تا از زبان فارسي استفاده شود. به هر حال درگيري هاي سياسي وجود داشت و گروههاي چپ، مجاهدين، فداييان و ... بسيار زياد بودند. ما هم در انجمن اسلامي فعاليت داشتيم و دانشجويان از همه رشته ها در انجمن حضور داشتند.
از دوران رياست دکتر برومند چه چيزهايي به ياد داريد؟
من از دوران دکتر برومند، بيشتر درگيري ها و فشاري را که روي ايشان بود، به يادم مي آيد. به هر حال دکتر برومند از جبهه ملي بود و بچه هاي حزب اللهي با ايشان مسئله داشتند. دکتر برومند سعي مي کرد روند کار را دموکراتيک بکند اما بچه هاي حزب اللهي در آن مقطع زماني انتظارات ديگري از ايشان داشتند. آدم شجاع و صادقي است ولي بعضي مواقع خيلي تند مي رفت و بچه هاي انقلاب با آن مشکل داشتند.
با انقلاب فرهنگي در ارديبهشت ?? ، مرکز تعطيل شد؟
در زمان انقلاب فرهنگي ما طرفدار رعايت قانون بوديم، بنابراين درس را ادامه نداديم. البته در فعاليتهاي جهادي شرکت مي کرديم. مثلا گروهي از دانشجويان پزشکي شکل گرفت تا به مناطق محروم طالقان اعزام شوند. هر روز به روستاهاي مختلف مي رفتيم و افراد بيمار را ويزيت مي کرديم. بعد از آن يک موضوعي در اصفهان پيش آمد که آموزش و پرورش تعدادي از معلمان غير موافق را اخراج کرده بود و با کمبود معلم مواجه بودند، بنابراين چند ماهي با تعدادي از دوستان براي تدريس به اطراف اصفهان رفتيم.
بعد از مدتي بحث کردستان پيش آمد و بر اساس پيام امام با مشورت همکاران به اين نتيجه رسيديم به صورت تيم پزشکي به آنجا اعزام شويم و براي اين کار در بيمارستانهاي تهران ارتباط گرفتبم و به عنوان پزشک يار در چند بيمارستان مانند شفايحياييان به صورت شبانهروزي آموزش ديديم.
اين موضوع مربوط به چه سالي است؟
اواخر سال ???? و اوايل سال ????.
پس جنگ شروع شده بود.
بله. تيرماه ???? تيمي از دانشجويان دانشگاه که بيش از ده نفر بوديم. به صورت داوطلبانه به کردستان رفتيم. يکي دو روز سنندج بوديم و بعد اعزام شديم به مريوان. دوستان هر کدام دو سه ماهي بودند اما من تا بازگشايي دانشگاهها آنجا ماندم.
از دانشجوياني که همراه شما بودند، کسي را به ياد داريد؟
دکتر صديقي گيلاني و دکتر يونس لطفي از گروه پزشکي در اين تيم بودند، از گروه راديولوژي دکتر عقابيان و از دانشچويان علوم آزمايشگاهي هم دکتر فاضل شکري، دکتر احمد پذيرنده، دکتر حسين عسگري و دکتر رضا جلالي حضور داشتند.
خاطره جذابي از آن ايام به ياد داريد؟
همه حضور من در بهداري سپاه مريوان خاطره است. آن ايام شهيد احمد متوسليان، رئيس سپاه مريوان بود و طرح ها و برنامه هاي جالبي داشت. يک دانشجو که به اندازه يکي از بهترين فرماندهان ارتش برنامه داشت. آن سالها با فعاليت ضد انقلاب، هيچ جاي کشور امنيت نداشت ولي شهيد متوسليان امنيتي در مريوان ايجاد کرده بود که حتي خواهر هاي سپاه که در بهداري فعاليت داشتند، نصف شب بدون مشکلي، رفت و آمد مي کردند. ساير نقاط کردستان آنقدر نا امن بود که وقتي ما مي خواستيم از مريوان به سنندج برويم بايد به صورت ستون با ماشين هاي تيربار حرکت مي کرديم. يعني ما سوار اتوبوس مي شديم سه تا ماشين مسلح جلوي ما و يکي دو تا ماشين مسلح هم پشت سر ما حرکت مي کردند.
در همين ايام مدت کوتاهي هم به اصرار همکاران بهداري سپاه، مسئول بهداري مريوان شدم که به من دکتر حسيني مي گفتند، در صورتي که هنوز دانشجو بودم. از آنها خواهش کردم من را برادر حسيني صدا کنند.
بعد از انقلاب فرهنگي به دانشگاه برگشتيد؟
ارديبهشت ?? دانشگاه باز شدند و من يک ماه بعد از بازگشايي براي ادامه تحصيل برگشتم و در سال ?? هم فارغ التحصيل شدم. در همين دوران تحصيل در شکلگيري دانشگاه و راه اندازي بيمارستانها با دکتر خسروي که رييس دانشگاه بودند، همکاري نزديک داشتم.
آن روز ها به علت ارتباطي که با بهداري سپاه داشتم، عمده کارهاي من مربوط به جنگ بود. با ستاد مصدومين جنگ همکاري داشتم. يک تيم اضطراري براي اعزام به عمليات ها تشکيل داده بوديم. بعدها هم به عنوان معاون جنگ دانشگاه ايران انتخاب شدم. در زماني که تهران زير بمباران موشکهاي دشمن بود. قبل از اين هم مدتي مسئول ستاد پشتيباني جهاد دانشگاهي بودم که آنجا هم براي اعزام نيروها و انترن ها به جبهه ها برنامه ريزي مي کرديم.
عنوان معاون جنگ در دانشگاه علوم پزشکي ايران با شما شروع شد؟
بله، در واقع شکل دهي معاونت جنگ در دانشگاه علوم پزشکي ايران را من انجام دادم. آقايان ابراهيمي و احمدي در دفتر جنگ دانشگاه با من همکاري مي کردند. در همه بيمارستانها و دانشکده ها تيم هاي اضطراري تعريف کرده بوديم. افراد در قالب طرح هاي يک ماهه مي آمدند و در عمليات ها براي ارائه خدمات درماني حاضر مي شدند. خيلي محرمانه از وقوع عمليات ها مطلع مي شديم. اعضاي تيم هاي اضطراري وسايل شون در بيمارستان بود، با آنها تماس مي گرفتيم، اگر مشکلي خاصي نبود، ظرف مدت ?? ساعت تيم آماده پرواز به سمت منطقه مورد نظر مي شد.
زماني که معاون جنگ بوديد، هنوز دانشجو بوديد؟
در دوران دانشجويي بيشتر در جهاد دانشگاهي بودم، در روز هاي پايان تحصيل و بعد از فارغ التحصيلي در معاونت جنگ دانشگاه علوم پزشکي ايران بودم. همزمان هم رييس بيمارستان حضرت امير المومنين شدم؛ زماني که مجتمع حضرت رسول(ص) در حال ساخت بود. فکر مي کنم حدود يک سال و نيم رييس بيمارستان امير بودم. سال ?? دوره رزيدنتي من در بيمارستان هاشمي نژاد شروع شده بود، يادم است شش ماه از دوره رزيدنتي من هنوز مسئوليت بيمارستان امير را داشتم و مرتب از دکتر خسروي خواهش مي کردم که فرد ديگري را جايگزين نمايند من کند که در نهايت دکتر مهدوي دوست انتخاب شدند.
دوره دستياري اورولوژي را چه سالي به پايان رسانديد؟
سال ????. در همان سال با بورس وزارتخانه دو سال به انگليس رفتم و دوره اورولوژي ترميمي را گذراندم. دو تا از اساتيد آنجا بودند که همه بيماران ايراني به آنها ارجاع داده مي شدند، پيش آنها رفتم و از وقتي که برگشتم و جراحي هاي ارولوژي ترميمي را شروع کردم، ديگر هيچ بيماري حتي جانبازان در اين زمينه به خارج اعزام نشدند.
چرا بعد از برگشتن از انگليس به دانشگاه شهيد بهشتي رفتيد؟
با برگشتن از انگليس تقاضا داشتم به دانشگاه علوم پزشکي ايران برگردم. در طول اين سالها در شکلگيري دانشگاه خيلي نقش داشتم و دانشگاه را به خوبي مي شناختم. گروه ارولوژي هم تقاضاي من را پذيرفت ولي دکتر سجادي؛ رييس وقت دانشگاه قبول نکردند.
چرا؟
دکتر سجادي در دوره اي که بودند به نظرم هيچ فارغ التحصيل رشته هاي باليني را به عنوان عضو هيات علمي قبول نکردند و فقط بر روي علوم پايه تمرکز داشتند. به اعتقاد من از اين بابت دانشگاه خيلي ضربه خورد و بعدها هر وقت خواستند، رييس براي دانشگاه انتخاب کنند، از دانشگاه هاي ديگر آوردند. يادم است به همراه دکتر صديقي گيلاني که هم او و هم من به نوعي براي پايه گذاري و شکل دهي دانشگاه خيلي کار کرده بوديم، با دکتر سجادي صحبت کرديم اما قبول نکردند. بعد از مخالفت دکتر سجادي چون محل زندگي پدر و مادرم در اصفهان بود، درخواستي هم براي دانشگاه علوم پزشکي اصفهان فرستادم اما نهايتا با وساطت دکتر مرندي در سال ???? به دانشگاه علوم پزشکي شهيدبهشتي آمدم و دکتر صديقي هم به دانشگاه تهران رفت. دکتر سجادي خيلي کم لطفي کرد.
اگر مخالفت دکتر سجادي نبود، احتمالا ما با شما در دانشگاه علوم پزشکي ايران گفتگو مي کرديم.
بله، اگر ما در دانشگاه علوم پزشکي ايران ميمانديم به علت آشنايي با اساتيد و مسئولان کشور و علاقه اي که به دليل سالها فعاليت در آن دانشگاه شکل گرفته بود، برنامه ريزي و فعاليت بيشتري مي توانستيم براي پيشرقت دانشگاه انجام دهيم. همچنين دانشي که در رشته فوق تخصصي ارولوژي ترميمي و ارتباطات بين المللي که در اين حوزه شکل گرفته و همينطور مسئوليت هايي که در آموزش مداوم و معاونت آموزشي و حتي در بخش آموزش پزشکي و دبيري بورد آموزش پزشکي و ساير مسئوليت هاي آموزشي که به عهده بنده بوده، مي توانست در خدمت دانشگاه ايران باشد.
ارديبهشت ?? دانشگاه باز شدند و من يک ماه بعد از بازگشايي براي ادامه تحصيل برگشتم و در سال ?? هم فارغ التحصيل شدم. در همين دوران تحصيل در شکلگيري دانشگاه و راه اندازي بيمارستانها با دکتر خسروي که رييس دانشگاه بودند، همکاري نزديک داشتم.
آن روز ها به علت ارتباطي که با بهداري سپاه داشتم، عمده کارهاي من مربوط به جنگ بود. با ستاد مصدومين جنگ همکاري داشتم. يک تيم اضطراري براي اعزام به عمليات ها تشکيل داده بوديم. بعدها هم به عنوان معاون جنگ دانشگاه ايران انتخاب شدم. در زماني که تهران زير بمباران موشکهاي دشمن بود. قبل از اين هم مدتي مسئول ستاد پشتيباني جهاد دانشگاهي بودم که آنجا هم براي اعزام نيروها و انترن ها به جبهه ها برنامه ريزي مي کرديم.
عنوان معاون جنگ در دانشگاه علوم پزشکي ايران با شما شروع شد؟
بله، در واقع شکل دهي معاونت جنگ در دانشگاه علوم پزشکي ايران را من انجام دادم. آقايان ابراهيمي و احمدي در دفتر جنگ دانشگاه با من همکاري مي کردند. در همه بيمارستانها و دانشکده ها تيم هاي اضطراري تعريف کرده بوديم. افراد در قالب طرح هاي يک ماهه مي آمدند و در عمليات ها براي ارائه خدمات درماني حاضر مي شدند. خيلي محرمانه از وقوع عمليات ها مطلع مي شديم. اعضاي تيم هاي اضطراري وسايل شون در بيمارستان بود، با آنها تماس مي گرفتيم، اگر مشکلي خاصي نبود، ظرف مدت ?? ساعت تيم آماده پرواز به سمت منطقه مورد نظر مي شد.
زماني که معاون جنگ بوديد، هنوز دانشجو بوديد؟
در دوران دانشجويي بيشتر در جهاد دانشگاهي بودم، در روز هاي پايان تحصيل و بعد از فارغ التحصيلي در معاونت جنگ دانشگاه علوم پزشکي ايران بودم. همزمان هم رييس بيمارستان حضرت امير المومنين شدم؛ زماني که مجتمع حضرت رسول(ص) در حال ساخت بود. فکر مي کنم حدود يک سال و نيم رييس بيمارستان امير بودم. سال ?? دوره رزيدنتي من در بيمارستان هاشمي نژاد شروع شده بود، يادم است شش ماه از دوره رزيدنتي من هنوز مسئوليت بيمارستان امير را داشتم و مرتب از دکتر خسروي خواهش مي کردم که فرد ديگري را جايگزين نمايند من کند که در نهايت دکتر مهدوي دوست انتخاب شدند.
دوره دستياري اورولوژي را چه سالي به پايان رسانديد؟
سال ????. در همان سال با بورس وزارتخانه دو سال به انگليس رفتم و دوره اورولوژي ترميمي را گذراندم. دو تا از اساتيد آنجا بودند که همه بيماران ايراني به آنها ارجاع داده مي شدند، پيش آنها رفتم و از وقتي که برگشتم و جراحي هاي ارولوژي ترميمي را شروع کردم، ديگر هيچ بيماري حتي جانبازان در اين زمينه به خارج اعزام نشدند.
چرا بعد از برگشتن از انگليس به دانشگاه شهيد بهشتي رفتيد؟
با برگشتن از انگليس تقاضا داشتم به دانشگاه علوم پزشکي ايران برگردم. در طول اين سالها در شکلگيري دانشگاه خيلي نقش داشتم و دانشگاه را به خوبي مي شناختم. گروه ارولوژي هم تقاضاي من را پذيرفت ولي دکتر سجادي؛ رييس وقت دانشگاه قبول نکردند.
چرا؟
دکتر سجادي در دوره اي که بودند به نظرم هيچ فارغ التحصيل رشته هاي باليني را به عنوان عضو هيات علمي قبول نکردند و فقط بر روي علوم پايه تمرکز داشتند. به اعتقاد من از اين بابت دانشگاه خيلي ضربه خورد و بعدها هر وقت خواستند، رييس براي دانشگاه انتخاب کنند، از دانشگاه هاي ديگر آوردند. يادم است به همراه دکتر صديقي گيلاني که هم او و هم من به نوعي براي پايه گذاري و شکل دهي دانشگاه خيلي کار کرده بوديم، با دکتر سجادي صحبت کرديم اما قبول نکردند. بعد از مخالفت دکتر سجادي چون محل زندگي پدر و مادرم در اصفهان بود، درخواستي هم براي دانشگاه علوم پزشکي اصفهان فرستادم اما نهايتا با وساطت دکتر مرندي در سال ???? به دانشگاه علوم پزشکي شهيدبهشتي آمدم و دکتر صديقي هم به دانشگاه تهران رفت. دکتر سجادي خيلي کم لطفي کرد.
اگر مخالفت دکتر سجادي نبود، احتمالا ما با شما در دانشگاه علوم پزشکي ايران گفتگو مي کرديم.
بله، اگر ما در دانشگاه علوم پزشکي ايران ميمانديم به علت آشنايي با اساتيد و مسئولان کشور و علاقه اي که به دليل سالها فعاليت در آن دانشگاه شکل گرفته بود، برنامه ريزي و فعاليت بيشتري مي توانستيم براي پيشرقت دانشگاه انجام دهيم. همچنين دانشي که در رشته فوق تخصصي ارولوژي ترميمي و ارتباطات بين المللي که در اين حوزه شکل گرفته و همينطور مسئوليت هايي که در آموزش مداوم و معاونت آموزشي و حتي در بخش آموزش پزشکي و دبيري بورد آموزش پزشکي و ساير مسئوليت هاي آموزشي که به عهده بنده بوده، مي توانست در خدمت دانشگاه ايران باشد.
برداشت من اين است که شما هنوز به دانشگاه علوم پزشکي ايران علاقه ويژه اي داريد.
بله همين طور است. من حدود ?? سال در دانشگاه علوم پزشکي ايران حضور داشتم و در شکل گيري دانشگاه و ارتقا آن در ابتداي تبديل از مرکز پزشکي به دانشگاه ايران فعاليت داشتم و دوستان زيادي در اين دانشگاه دارم. هر جا نام و اسم دانشگاه ايران ميآيد، مانند کميسيونهايي که در وزارت عضو هستم و همچنين برخي جلسات آموزشي، همواره نزد من يک کارت سبز براي اين دانشگاه وجود دارد
بله همين طور است. من حدود ?? سال در دانشگاه علوم پزشکي ايران حضور داشتم و در شکل گيري دانشگاه و ارتقا آن در ابتداي تبديل از مرکز پزشکي به دانشگاه ايران فعاليت داشتم و دوستان زيادي در اين دانشگاه دارم. هر جا نام و اسم دانشگاه ايران ميآيد، مانند کميسيونهايي که در وزارت عضو هستم و همچنين برخي جلسات آموزشي، همواره نزد من يک کارت سبز براي اين دانشگاه وجود دارد
: