• 1398/11/30 - 08:36
  • - تعداد بازدید: 3234
  • - تعداد بازدید کنندگان: 3234
  • زمان مطالعه: 17 دقیقه

گفتگو با روانپزشکي که آرزو دارد درب تيمارستان ها بسته شود

گفتگو با روانپزشکي که آرزو دارد درب تيمارستان ها بسته شود

261263.mp3 گفتگو با روانپزشکي که آرزو دارد درب تيمارستان ها بسته شود
 





گفتگو با روانپزشکي که آرزو دارد درب تيمارستان ها بسته شود
به گزارش روابط عمومي دانشکده پزشکي به نقل از روابط عمومي دانشگاه : ميهمان اولين نوبت تاريخ شفاهي دانشگاه علوم پزشکي ايران يک روانپزشک است. او در سال 1327 در همدان متولد شده و در سال 1347 وارد دانشکده پزشکي دانشگاه تهران مي شود. پس از فارغ التحصيلي از سال 1354 به مدت دو سال در سپاه بهداشت سيستان و بلوچستان خدمت مي کند و پس از پيروزي انقلاب در اسفندماه 1357، با توجه به شناختي که از مشکلات و شرايط نامطلوب بهداشتي و رواني منطقه پيدا کرده، در تماس تلفني با مرحوم دکتر کاظم سامي؛ وزير وقت بهداري و بهزيستي کشور آمادگي خود را براي خدمت به مردم محروم اين استان اعلام مي کند و به عنوان رييس شبکه بهداشت خاش به سيستان و بلوچستان بر مي گردد.
1361 سالي است که براي گذراندن دوره تخصص روان پزشکي به دانشگاه علوم پزشکي ايران مي آيد و در سال 1364 از رساله خود دفاع مي کند و تقريبا از اوايل سال 1367 عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران مي شود. مسئوليت معاونت بهداشتي و درماني بهداري اصفهان در کارنامه کاري وي در سالهاي سخت جنگ تحميلي و ديده مي شود.
دکتر جعفر بوالهري؛ استاد روانپزشکي دانشگاه علوم پزشکي ايران در سال 1397 بعد از حدود 42 سال خدمت بازنشسته شده اما هنوز ارتباط خود با دانشگاه و دانشجويان را قطع نکرده است. او آرزو دارد روزي برسد که درب تيمارستانها بسته شود و هر بيماري با يک زنگ يا چند صد متر قدم زدن تا اولين مرکز درماني به خدمات روانپزشکي دسترسي داشته باشد.
آقاي دکتر  ضمن تشکر از وقتي که در اختيار ما گذاشتيد، اجازه بدهيد اينطور شروع کنيم، چرا روانپزشکي؟                                                                               
پس از انقلاب، زماني که مسووليت شبکه بهداشت خاش را عهده دار بودم در تماس هايي که با همکاران داشتم با انستيتو روانپزشکي تهران و رويکرد آن که کاربردي کردن دانش روانپزشکي براي مردم بود آشنايي پيدا کردم. به خاطر دارم اساتيد و روساي انستيتو، دکتر محيط، دکتر محمود بهفر، دکتر فريدون محرابي و دکتر ايرج سياسي در عين حال که انگار آفريده شده اند تا با همه وجود خود را وقف درمان بيماري کنند که به آنها مراجعه کرده، نگاهي عمومي و جامعه نگر نيز به سلامت روان و انبوه بيماران داشتند به طوري که مسووليت خود را تنها درمان بيماران مراجعه کننده نمي ديدند و نسبت به سلامت روان آحاد مردم، احساس مسؤوليت مي کردند. اين نگاه نظامند و کل نگر به روانپزشکي حقيقتا من را شيفته خود کرده بود. 
ارتباط با انستيتو خصوصا از طريق روانپزشکاني که براي گذراندن طرح به سيستان و بلوچستان مي آمدند باعث شد که به جاي تخصص هاي پردرآمدي مثل جراحي و  چشم پزشکي و ... مشتاق فعاليت در حوزه بهداشت روان شوم.
تجربه حضور شما در سيستان و بلوچستان چقدر شما را در انتخاب اين رشته مصمم تر کرد؟
تجربه  سال هاي فعاليت در سيستان و بلوچستان و مشاهده درد و رنج و اعتياد و فقر شديد مردم به شدت انگيزه مرا براي ادامه تحصيل در اين حوزه بيشتر مي کرد. اين بود که سال 61 وقتي براي ادامه تحصيل به تهران برگشتم تحقيق زيادي کردم و پيگير بودم که چه تخصصي مي تواند من را که پزشکي علاقمند به مسائل بهداشت عمومي و روان پزشکي بودمف به هدفم برساند. در آن زمان رشته اي به عنوان بهداشت روان در کشور وجود نداشت و دکتر احمد محيط، رييس انستيتو روانپزشکي که تحصيل کرده خارج بودند و از وجود رشته بهداشت روان در دانشگاه هاي ديگر اطلاع داشت از اين که  پزشکي  جوان   اين طور مشتاق تحصيل در اين حوزه است بسيار شگفت زده شده بود. به هر حال با توجه به نبود  اين رشته در ايران ناچار دوره دستياري روانپزشکي را گذراندم ولي طي سه سال تحصيل خوشبختانه روي همين موضوع بهداشت روان که علاقمند بودم، کار کردم و موضوع پايان نامه ام هم تدوين برنامه نوين بهداشت روان ايران بود که تا آن زمان وجود نداشت.
در صحبت هاي قبلي تون از انستيتو روانپزشکي تهران ياد کرديد، شما 25 سال ريس اين انستيتو بوديد.

يادم هست زماني که فارغ التحصيل يا دانشجوي سال آخر دانشکده علوم پزشکي دانشگاه تهران بودم زمزمه هايي مطرح بود که قرار است تحولي در نظام آموزش پزشکي و فناوري هاي اطلاع رساني در قالب مرکزي جديد شکل بگيرد و اتفاقا در گشت و گذارهايي که اطراف ميدان ونک و خيابان گاندي داشتم تابلوي مرکز پزشکي شاهنشاهي را ديده بودم. مرکزي که از بدو شکل گيري از فناوري هاي جديد روز مثل ماهواره و کامپيوتر استفاده مي کرد و پس از پيروزي انقلاب با عنوان دانشگاه علوم پزشکي ايران ادامه فعاليت داد. انستيتو روانپزشکي تهران از جمله مراکز زير مجموعه دانشگاه بود که در سال 58 راه اندازي شد. نگاهي که دکتر احمد محيط؛ رياست وقت انستيتو داشت و تا امروز هم خوشبختانه وجود دارد اين است که هيچ وقت به اين انستيتو به عنوان يک ساختمان يا مرکزي براي آموزش و اعطاي مدرک تحصيلي نگاه نشده و همواره نگاه جامع به جنبه هاي کاربردي روانپزشکي و خدمت به سلامت روان مردم  در سرلوحه فعاليت هايش قرار داشته است.
از چه سالي تدريس را آغاز کرديد؟ 
از اواخر سال 66 يا اوايل 67  که به تهران برگشتم بلافاصله عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران شدم و حدود دو سال رياست مرکز آموزشي پژوهشي روانپزشکي شهيد اسماعيلي را که در تپه هاي گيشا در محل فعلي برج ميلاد واقع شده بود و زيرنظر انستيتو روانپزشکي تهران بود بر عهده داشتم. همچنين مدتها همراه با دکتر محيط به عنوان مشاور وزارت بهداشت در امور بهداشت روان فعاليت داشتيم. در سال 71 مسووليت انستيتو روانپزشکي تهران که سالها بر عهده دکتر محيط و دکتر واعظي بود به من واگذار شد که در اين مدت کار ما تربيت دستياران و آموزش دانشجويان کارشناسي ارشد روانشناسي باليني بود. با همت و پيگيري و کمک دوستان در سال 92 انستيتو را با حفظ نام به «دانشکده علوم رفتاري و سلامت روان» شامل چهار دپارتمان «روانپزشکي جامعه‌نگر»، «اعتياد»، «بهداشت روان» و «روانشناسي باليني» ارتقا داديم.
در اين مدت همچنين موفق شديم دکتري روان شناسي باليني و رشته هايي مثل سلامت روان و روان شناسي سلامت، دکتري پژوهشي اعتياد و ... را در دانشکده داير کنيم و فارغ‌التحصيلان فراواني در دوره کارشناسي ارشد روانشناسي باليني تربيت شدند که به عنوان روانشناسان خبره در سراسر کشور خدمت مي کنند.
ارزيابي خودتان از اين همه سال تلاش متخصصات مختلف از جمله خود شما در دانشگاه علوم پزشکي ايران در حوزه سلامت روان چيست؟ 
اين افتخاري براي انستيتو و دانشگاه است که چه در زمينه روان شناسي به عنوان يکي از معتبرترين و اختصاصي ترين رشته هاي باليني علوم پايه و چه در زمينه بهداشت روان در سطح کشور و منطقه از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده ايم و به عنوان پيشگام جامعه نگري در سلامت روان در سطح کشورهاي جهان سوم شناخته شده ايم. چه قدر مهمان از کشورهاي مختلف داشتيم که پروژه هاي ما را بازديد کنند و چه قدر براي اجراي پروژه‌هاي مختلف به کشورهايي مثل سودان، افغانستان و عراق و ليبي رفتيم. شعار  ما اين بود که خدمات روانپزشکي بايد در داخل خانه در اختيار بيمار قرار گيرد نه اين که در به در دنبال اين خدمات بگردد و در آخر به درماني که بايد، نرسد و هفته ها و ماه ها و سال ها با بيماري خود سر کند. با اين تقلاها حدود 17، 18 سال پيش با حمايت دکتر محيط که مسووليت برنامه هاي بهداشت روان سازمان جهاني بهداشت در منطقه را به عهده داشت به عنوان همکار سازمان انتخاب شديم و هنوز هم اين افتخار را داريم. در اين راستا، پروژه هاي مختلفي را در سطح منطقه و  جهان اجرا کرده ايم. مثلا در زمينه پيشگيري از خودکشي با اجراي يک برنامه آزمايشي مداخلات پيشگيري در کرج، پيشگام اين امر در جهان سوم شديم.
سطح علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران و آينده آن را چگونه مي بينيد؟


سطح بندي دانشگاه ها که براساس معيار هاي بين المللي با نگاه آکادميک انجام مي شود و اشکالي که دارد اين است که عمدتا مبتني بر ميزان توليد و چاپ مقاله و استنادات علمي است. نگاه ديگري که در حدود 20، 25 سال اخيرا به تدريج مورد توجه قرار گرفته اين است که معيار موفقيت دانشگاه در  کمکي است که به مردم و صنايع و دولت کرده و ارتباطي است که با جامعه خصوصا فقرا و حاشيه نشينان دارد.  دانشگاه علوم پزشکي ايران در بسياري حوزه ها رشد خوبي در اين زمينه داشته که نگاه سازمان بهداشت جهاني، يونيسف، سازمان جهاني مبارزه مواد مخدر هم هست که نمايندگان ملت ها هستند. اين نگاه که توسعه سلامت را ساخت بيمارستان هاي عظيم و تيمارستان هاي بزرگ بدانيم براي 100 سال، 200 سال پيش بوده و با علم به اين مساله از ابتدا در دانشگاه علوم پزشکي ايران سعي شده به جاي بيمارستانهاي بزرگ، حتي الامکان بيمارستانهاي زير 50 تخت احداث کنيم و در تمام بيمارستانهاي جنرال يک بخش سلامت روان ايجاد شود. البته جا انداختن اين نگاه هم آسان نبود و سالها براي آن مبارزه کرده ايم. حدود 30 سال قبل آرزو داشتم يک متخصص سلامت روان در تمام بيمارستان هاي عمومي و تخصصي مثل بيمارستان سوختگي، ارتوپدي، قلب و ... باشد که به وضع بيماران و همراهان آنها که شرايط رواني ويژه اي دارند، رسيدگي کند. تجربه نشان داده که هر کس بيماري جسمي دارد روانش هم در رنج است و هر کس رنج روان دارد مشکل جسمي هم دارد.
پياده کردن اين نگاه در مراکز بيمارستاني مطمئنا به نيروي انساني آموزش ديده و مجرب کافي نيز نياز دارد، آيا ايده اي که دنبال آن بوده ايد محقق شده است؟


در حد فوق ليسانس روان شناسي سلامت برآورده شده ولي احتياج به دانش آموختگان PhD و فوق تخصص هايي داريم که به محض مراجعه بيمار به پزشکان متخصص او را ويزيت و آرام کنند و در صورتي که نياز به درمان داشت به متخصص ارجاع داده شود.
حدود 70 تا80 درصد مراجعان بيمارستان هاي قلب مشکل روانپزشکي دارند که در صورت وجود فوق تخصص روانپزشکي در بيمارستان مي توان بدون استفاده از روش هاي پرهزينه اي مثل آنژيوگرافي و اندوسکوپي اين بيماران سايکوسوماتيک را شناسايي کرد و با انساني ترين برخوردها در يک فضاي آرام و در کنار خانواده با يک روز مراقبت در بيمارستان مشکل آنها را برطرف کرد. متاسفانه اين اتفاق هنوز در بيمارستان هاي ما نيفتاده و روانپزشکاني هم که در بيمارستان هاي عمومي هستند، در صف مقدم نيستند؛ بلکه متخصصان ديگر رشته ها صرفا بيماراني را که مشکل روان در آنها تشخيص داده مي شود به آنها ارجاع مي دهند که به بيمارستان روانپزشکي نرود و در شرايط بهتري درمان شود. در حالي که اگر روان پزشکان و روان شناسان در صف مقدم بيمارستان باشند هزينه هاي درمان در کشور به شدت پايين مي آيد.
شما سابقه همکاري مشترک با وزارت بهداشت هم در کارنامه داريد، چقدر سياستگزاري ها در اين حوزه را منطبق با ايده شماست؟
سياست ما در  وزارت بهداشت که بر آن مصريم اين است که بايد پزشکان عمومي و حتي متخصصان ديگر را با روانپزشکي آشنا کنيم. متاسفانه به دليل عدم آشنايي با اصول روانپزشکي براي بيماراني که با ناراحتي قلبي يا گوارشي مراجعه مي کنند سريعا آنژيوگرافي يا آندوسکوپي تجويز مي کنند که هزينه بر و دشوار است در حالي که با گرفتن شرح حال و ارزيابي شرايط رواني بيمار مي توانند بفهمند که فرد به دليل استرس يا ساير مشکلات روانپزشکي دچار مشکل شده است که با يک ريلکسيشن يا داروي ساده قابل رفع است. اين استراتژي اي بود که تلاش کرديم در کشور توسعه دهيم و کتاب ها و پروتکلهاي عملياتي در اين زمينه ارائه کرديم.
در واقع لازم نيست که يک روانپزشک تربيت کنيد که برود و 300 بيماري روان را درمان کند. تمام پزشکان خانواده، بهورزان و پرستاران بايد در مورد سلامت و بيماري هاي روان بدانند و بتوانند علائم اوليه اختلالات رواني را در خانواده ها، روستاها، ادارات و ... شناسايي کنند.
تا بهار 97 هر ساله در طول سال با دستيارانم به روستاهاي مختلف شهرستانهاي تهران و سراسر کشور مي رفتيم تا در سطح درمانگاه ها و خانه خانه آموزش بدهيم. برخي اساتيد فکر مي کنند اگر از پشت ميز بلند شوند و آموزش را در خانه هاي بهداشت و درمانگاه ها و ... بدهند پرستيژ چنداني ندارد. اين مدل کار مردمي افتخاري براي دانشگاه است و در واقع از 30 سال پيش به رويکردي که امروز به عنوان دانشگاه نسل سوم مورد توجه قرار گرفته  اعتقاد داشتيم و در اين مسير حرکت کرده ايم. روانپزشکي و روانشناسي به صرف تحصيل و مدرک نيست مگر اين که به فرد اجازه دهد در روستاها و کارخانه ها و ...  با نگاهي کاملا انساني و معنوي به مردم کمک کند.
با توجه به مزايايي که گفتيد چرا ايده ويزيت اوليه بيماران مراجعه کننده به بيمارستان ها توسط متخصصان روانپزشکي اجرايي نمي شود؟
مهمترين علت شايد اين باشد که مطالعات و تحقيقات هزينه - فايده در کشور ما به طور عجبيبي مورد غفلت قرار گرفته است. تحقيقاتي که نشان دهد مثلا جراحي کردن يک بيمار به نفع اقتصاد درمان کشور است يا دارو درماني؛ تزريق آمپول مقرون به صرفه تر است يا دادن قرص. اقتصاد پزشکي در نظام سلامت کشور کاملا فراموش شده است. در انستيتو 11 جلد کتاب را در اين زمينه که توسط سازمان بهداشت جهاني و سازمان هاي مشابه منتشر شده ترجمه کرديم. دستورالعمل ساده اي که تاکيد مي کند هر قدمي که براي درمان يک معتاد برمي داريد بررسي کنيد که به نفع جامعه و اقتصاد کشور هست يا نه  ولي خيلي کم سراغ اين کتاب آمدند. توجه به اين مطالعات کاملا ضروري است. اين هم از افتخارات ماست که  با توجه به بحران اقتصادي که در کشور داريم و بيمه هاي سلامت در آستانه ورشکستگي هستند ،مطالعات اقتصاد سلامت روان را وارد کشور کرديم.
اگر به گذشته برگرديد آيا همين راه را مي رويد؟    
حتما! البته سعي ميکنم ناشي گري ها و ناتواني هايي را که در انتخاب دوستان و همکاران داشتم تکرار نکنم و دقت مي کنم که دوستاني را انتخاب کنم که بلندپروازي من را داشته باشند چون هنوز هم مصرا" بعد از بازنشستگي دنبال اينم که خدمات روانپزشکي را به جامعه ببرم.
سه، چهار سال است که در بخش خصوصي از خدمات آنلاين مثل اسکايپ استفاده مي کنم ولي نتوانسته ام وزارت بهداشت و بهزيستي و دانشگاه هاي علوم پزشکي را مجاب کنم که خدمات سلامت روان را در قالب پيام هاي صوتي تصويري آنلاين و از طريق رسانه‌هاي اجتماعي در اختيار عموم مردم قرار دهيم تا بدون اين که نياز به مرخصي گرفتن و آمدن به مطب داشته باشند و هزينه ها و دشواري هاي رفت و آمد و حضور در مراکز مشاوره و روان درماني را متحمل شوند اين قبيل خدمات را دريافت کنند. دانشگاه علوم پزشکي ايران که پيشگام فناوري‌هاي نوين پزشکي بوده، بايد در اين حوزه هم پيشتاز باشد. نبايد در دانشگاه ها را ببندند و آموزش را به کلاسهاي درس محدود کنند. آموزش آنلاين شروع شده ولي از آن مهم تر ارائه آنلاين خدمات به خانواده ها و حاشيه نشين ها و خدمات آموزشي به همکاران در استان هاي ديگر و حتي کشورهاي منطقه است.
بي شک آينده دانشگاه در توسعه هر چه بيشتر خدمت رساني  به دولت، بخش خصوصي و خانواده ها و ارتباط با کشورهاي منطقه است.
چه آرزويي براي دنياي پزشکي داريد؟ 
انسان شدن، انسان شدن و معنويتي که انسانيت در عمقش است. تکنولوژي، عجيب پزشکان را از خودشان بيگانه کرده است. شرايط در مطب ها فاجعه بار است. رابطه پزشک با بيمار طوري است که انگار ماشيني به عنوان پزشک با ماشيني ديگر به عنوان  بيمار ارتباط برقرار مي کنند بدون اين که هيچ نگاه  انساني و لطيفي به بيمار و همراهش داشته باشد
 دهه آينده بايد دهه تحول در نگاه انساني و اخلاق حرفه‌اي جامعه پزشکي باشد. خود من همين يک ماه  پيش براي اولين بار کارم به بستري شدن و اتاق عمل کشيد و به عنوان يک بيمار اهميت همه تاکيدها و توصيه ها به اخلاق و رفتار انساني با بيمار را که سالها شعارش را داده بودم، به چشم ديدم زماني که مدتها با جراحت پا روي تخت اورژانس بودم و متخصصان اورژانس بدون توجه به رنج من و همسرم درباره لواشک صحبت مي کردند تا جايي که به همسرم گفتم به پرسنل اورژانس اطلاع بدهد که خودم پزشک هستم و تازه بعد از آن سري تکان دادند و دوباره به بحث لواشک برگشتند و  اين فاجعه اي براي نظام پزشکي ماست که کمتر کسي به آن مي پردازد و اگر هم هست تنها در کنگره ها و سخنراني ها است بدون اين که اقدام آموزشي و اجرايي در  اين زمينه ها صورت گيرد
به جوانهايي که ميخواهند راه شما را ادامه بدهند، چه توصيه اي داريد؟
(با خنده) فکر نميکنم جوانهاي امروز علاقه اي به ادامه دادن اين راه داشته باشند و با چشم‌پوشي از تخصص هاي ديگر که درآمد و امتيازات مالي بالايي دارد با علاقه و انگيزه وارد رشته هايي مثل روانپزشکي و بهداشت روان شوند.البته شخصا در زندگي از امکانات حداقلي و رفاه مناسب برخور دارم و فکر ميکنم با روان درماني هاي گوناگون و ارائه مشاوره درآمد کافي و نسبتا خوبي در انتظار دانش آموختگان اين رشته ها باشد ولي به هر حال سبک خاص زندگي امروز تا حد زيادي همه را به سمت کسب حداکثر درآمد از طريق برخي رشته هاي خاص کشيده است. ولي به هر حال رضايت چنداني ندارند.
در حال حاضر بسياري از مراجعان ما افراد ثروتمندي هستند که پوچي و درماندگي و احساس گناه عجيبي  دارند. نمي دانم تاثير آموزش والدين بوده يا اجتماع يا خودم به اين تصميم رسيدم يادم هست زمان هايي بود که مثلا در شرايط روزه داري در تابستانهاي داغ و شرجي چابهار که از ساعت 2.5، 3 بامداد تا 9، 9.5 طول مي کشيد ساعتها با دستيارانم کار مي کرديم بي آنکه احساس ناتواني کنيم و سرشار از رضايتمندي بوديم. وقتي به گذشته نگاه مي کنم، رضايتمندي عميقي دارم.
در پايان اگر مطلب ناگفته اي مانده که دوست داريد با مخاطبان در ميان بگذاريد بفرماييد. 
براي همه آرزوي موفقيت دارم و اميدوارم روزي برسد که مثل ايتاليا که از حدود چهل سال پيش در بيمارستان هاي روان را بسته و خدمات روانپزشکي را در بيمارستانهاي عمومي و در خانه ها ارائه مي کنند ما هم درب تيمارستانها را ببنديم. روان پزشکان ايتاليايي چهار دهه پيش به اين نتيجه رسيدند  که حق زنجير کردن و بستن دست و پاي بيمار و ديوار کشيدن دور بيمارستانهاي روانپزشکي را ندارند و بيمار بايد بتواند به ميل خود هر وقت مايل بود بيمارستان را ترک کند و اين ايده را عملي کردند. البته خود من تا 10 سال پيش که از نزديک بازديدي از بخش هاي روانپزشکي آن کشور داشتم باور نمي کردم که بتوان چنين تفکري را پياده کرد. يکي از آرزوهاي من اين است که آنچنان خدمت ارزشمند، ساده، ارزان و صميمي به بيمار و خانواده اش بدهيم که کمترين بيماري دنبال بيمارستانهاي بزرگ باشد و اين قبيل بيمارستانها صرفا براي خدمات درماني پيچيده استفاده شوند و هر بيماري با يک زنگ يا چند صد متر قدم زدن تا اولين مرکز درماني به خدمات روانپزشکي دسترسي داشته باشد. 


  • گروه اخبار : [اخبار پايگاه]
  • کد خبر : 261263
:
کلیدواژه ها
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

Template settings